این روزها خیلی خبرها دارد توی دنیا اتفاق می افتد... از به درک واصل شدن قذافی تا شایعه مرگ نامبارک، از 99% های وال استریت تا 99% های اروپا و استرالیا... اینها هیچ کدام چیزی نیست که آدمیزاد از کنارش بی تفاوت بگذرد، مگر اینکه اصولا این آدمیزاد بخواهد در خواب بماند و نخواهد خواب زمستانیش را کسی آشفته سازد.
من خیلی خوشحال شدم وقتی خوشحالی مردم لیبی را دیدم واینکه صف کشیده بودند تا عاقبت یک دیکتاتور را از نزدیک ببینند، اما یک لحظه حواسم رفت پی امام موسی صدر، کسی که امیدوار بودیم با دستگیری سرهنگ خبری از او به دستمان برسد. امام موسی صدر همیشه برای من مثل یک اسطوره بوده و هست. امیدوارم این اسطوره زنده باشد تا برایم تبدیل به یک افسانه نشود.
این روزها وقتی که خبرها را می بینم و می خوانم با خودم فکر می کنم خدا چه نمایشهای جالب و هیجان انگیزی را برایمان تدارک دیده، هرروز و هرروز یک اتفاق مهیج و جدید و اتفاقاتی که نمی توانی پیش بینیشان کنی.به قول سایرن عزیز انگار ما مشغول تماشای آخرین پرده های آخرالزمان هستیم و من فکر می کنم کاش فقط بیننده نباشیم و نقشی داشته باشیم توی آن انقلاب وسیع و همه گیر آخری...کاش ما هم باشیم آن موقع!
اللهم عجل لولیک الفرج
پ.ن.: یادم آمد از اف بی یا همان فیسبوک لعنتی خودمان خودشان هم بنویسم و اینکه نامردها چطور زمانی که فکر میکردند با شورش و سطل آشغال آتش زدن یک عده بچه سوسول و خس وخاشاک توی تهران کار حکومت(!) رو به پایان است، حتی اف بی را برای یک روز هم تعطیل نکردند و تمام قوای خودشان را به کار بردند اما الان نه تنها به occupy wall st اجازه فعالیت نمی دهند بلکه سرویس یاهو میل نیز ایمیلهای حاوی این کلمه را سانسور می کند و از ارسال آنها خودداری می کند. کجایند آن دسته بچه حزب اللهی هایی که می گویند نه ما می توانیم توی اف بی فعال باشیم و علیه آنها شیر کنیم و لایک بزنیم. زمین دشمن زمین دشمن است و مطمئنا قواعدش به نفع ما نیست. قرار نبوده fair play باشد. ما هرچقدر هم انجا قوی تر باشیم باز هم اوست که میتواند با یک کلیلک کلک ما را بکند.
البته خود من هم مدت کوتاهی بیش نیست که از اف بی بیرون آمده ام و امیدوارم بقیه دوستان هم پیجهای خود را دی اکتیو کنند هرچند که اطلاعاتمان برای ابد آنجا خواهد ماند